شعر ولایی
و سیعلم الّذین ظلموا ایّ منقلب ینقلبون ...

786

 

ولوله در گوشه ویرانه شد

طفل یتیمی گله آغاز کرد

دختر خردی به هوای پدر

مرغ دلش پر زد و پرواز کرد

گفت : پدر کی ز سفر میرسی ؟

شکوه کنان حرف زد و ناز کرد

مجمر ویرانه پر از عود شد

او در آتشکده را باز کرد

آه و فغان رفت به کاخ یزید

گریه چو این دختر طنّاز کرد

زاده مرجانه ز خوابش پرید

نعره ای از روی شقاوت کشید

 

...................................................

 

گفت : که ای جمع مجابش کنید

با سر ببریده عذابش کنید

در طبخی از زر افروخته

راس پدر برده کبابش کنید

خواب مرا دخترک آشفته است

تا به ابد رفته و خوابش کنید

زندگی دخترک این سر بود

بعد پدر مرده حسابش کنید

چاره بی تابی این طفل را

با سر ببریده بابش کنید

عاقبت الامر سگان پلید

گوش نهادند به امر یزید

  

....................................................................

 

تا که رسید آن سر و آن تشت زر

دید سر و گفت : تو اینجا .... پدر ؟

من الّذی ایتمنی یا ابا ؟

پدر ... سفر نرفته بودی مگر ؟

ای پدر تشنه لبم راستی !!!

کام تو از آب روان گشت تر ؟

الغرض آن دختر شیرین زبان

گفت سخن با پدرش تا سحر

وقت سحر زمزمه خاموش شد

رفت سر و دخترک و تشت زر

 

شاعر : سید عبدالرضا هاشمی

 

بر بنی امیّه لعنت ...

 



برچسب‌ها: <-TagName->
[ چهار شنبه 14 دی 1390برچسب:حضرت رقیّه , خرابه شام , راس پدر , کنج خرابه , کاخ سبز یزید , روضه, ] [ 20:46 ] [ سید عبدالرضا هاشمی ] [ ]
درباره وبلاگ

از مژه قلم دارم و از اشک مرکّب تا عکس تو را نقش زنم بر صحف شب گریم به مه و سال و شب و روز مرتّب دست منو دامان تو یا حضرت زینب ( س )
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان شعر ولایی و آدرس jabraileshgh.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





امکانات وب

ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 11
بازدید دیروز : 51
بازدید هفته : 62
بازدید ماه : 1232
بازدید کل : 40676
تعداد مطالب : 80
تعداد نظرات : 17
تعداد آنلاین : 1

..